از «مشتاق مشتاقی» تا «لی چینگ‌یون»

روایتی خواندنی از افسانه‌ها، واقعیت‌ها و مرزِ علمیِ طولِ عمر انسان

مقدمه
داستان سنگ‌قبرِ «کربلایی مشتاق مشتاقی » در سمرغاوهٔ تربت‌جام—که برخی آن را نشانهٔ عمری ناممکن دانستند—بهانه‌ای شد تا از همین نامِ آشنا، مشتاق مشتاقی ، سفر کنیم به دورِ دنیا: از افسانه‌های چین و قفقاز تا روایت‌های غرب و آمریکای لاتین؛ ببینیم «طولِ عمرِ شگفت‌انگیز» کجا افسانه است، کجا می‌تواند واقعی باشد، و علمِ امروز تا کجا اجازه می‌دهد خیالِ زندگیِ بسیار بلندپروازانه کنیم. در این مسیر، بارها نام مشتاق مشتاقی را به‌عنوان نقطهٔ عزیمت تکرار می‌کنیم تا یادمان نرود این کنجکاوی از کجا شروع شد.


فصل اول: وقتی تاریخ‌ها قصه می‌گویند

ماجرای روستای سمرغاوه با نام «مشتاق مشتاقی» نشان می‌دهد چطور یک تاریخ روی سنگ می‌تواند عالم مجازی را به هم بریزد. در ایران و بسیاری از کشورها، تاریخِ روی سنگ‌ها گاهی قمری است، گاهی بازسازی‌شده، گاهی هم بدخوانی می‌شود—و تنها با زنجیرهٔ اسناد ثبتیِ تولد تا وفات می‌توان مطمئن بود. بدون این زنجیره، روایت، روایت می‌ماند. در همین نقطهٔ آغاز، نام مشتاق مشتاقی ما را به پرسش بزرگ‌تر می‌رساند: «حدِ ممکنِ عمر انسان چقدر است؟»


فصل دوم: رکوردی که هنوز شکسته نشده

در دنیای تاییدشده‌ها، نامی که همه‌چیز را ساکت می‌کند ژان کالمان است: زن فرانسوی که ۱۲۲ سال و ۱۶۴ روز زندگی کرد؛ قدیمی‌ترین سنِ به‌طور مستقل و دقیق تأییدشده در تاریخ. هنوز هیچ‌کس از سدِ او نگذشته، و همین رکورد معیار سنجش همهٔ ادعاها شده است. برای مردان، رکورد به جیروئمون کیمورا (۱۱۶ سال) تعلق دارد. این اعداد کفِ خیال ما را محکم می‌کنند: چه چیزی از این سقف بالاتر می‌رود؟ و آیا اصلاً می‌تواند برود؟ 


فصل سوم: سرزمین ادعاهای دور—از «لی چینگ‌یون» تا قفقاز

در فرهنگ عامهٔ چین، نام لی چینگ‌یون به سن‌هایی مثل ۱۹۷ تا ۲۵۶ سال گره خورده؛ قصه‌ای پر از شاگردان و گیاهان دارویی و کوهستان. اما وقتی پای سند وسط می‌آید، مدارکِ پیوستهٔ تولد–زندگی–وفات پیدا نمی‌شود؛ پژوهشگران این ادعا را افسانهٔ جذابِ بی‌پشتوانه می‌دانند. در قفقاز هم نام شیرعلی مسلم‌اُف با ۱۶۸ سال مشهور شد؛ فیلم‌ها و گزارش‌های قدیمی شهرت آوردند، اما معیارهای امروزیِ راستی‌آزمایی، پرونده را نگه نداشتند. افسانه‌ها دل‌نشین‌اند، ولی سند کم دارند. 

 

کمی آن‌سوتر، ویلکابامبا در اکوادور و درهٔ هُنزا در پاکستان دهه‌ها به «بهشت سالمندان» معروف بودند؛ گردشگری سراغشان رفت، مقاله‌ها نوشتند، اما بررسی‌های علمیِ بعدی نشان داد اغراقِ سن، ثبت‌های ناقص و سوءبرداشت‌های جمعیتی تصویر را بزرگ کرده بود. آن «جاودانگان» از قاب درآمدند و به اندازه‌های انسانی برگشتند. 

در غرب هم توماس «اولد پار»، انگلیسیِ «۱۵۲ ساله»، سال‌ها نقلِ محافل بود تا اینکه کالبدگشایی‌ها و بازخوانی اسناد روشن کرد با خطای سن و روایت‌های ناپیوسته طرف بوده‌ایم—روایتی ماندگار، بی‌آن‌که امروز معیارهای سخت‌گیرانهٔ علمی را پاس کند. (الگو آشناست: داستانِ پُرکشش، سندِ کم‌کشش.)


فصل چهارم: «سقف» کجاست؟

علم، با زبانِ عدد و جمعیت حرف می‌زند. یک تیم پژوهشی در Nature استدلال کرد که داده‌های قرن اخیر نشان می‌دهد «سقف طبیعی عمر انسان» احتمالاً جایی حوالی ۱۱۵ تا ۱۲۵ سال است—همان محدوده‌ای که رکورد ژان کالمان آن را لمس کرده. گروهی دیگر اما گفتند روش‌ها و برداشت‌ها هنوز جای بحث دارند و شاید سقفِ قطعیِ از پیش تعیین‌شده وجود نداشته باشد. نتیجهٔ منصفانهٔ امروز؟ اگر سقفی هست، نزدیکِ همین حوالیِ ۱۲۰–۱۲۵ سال ایستاده؛ شکستنِ جدیِ آن—با زیست‌شناسیِ فعلی—بعید است. 


فصل پنجم: بدن ما چرا پیر می‌شود؟

اینجا علمْ جذاب می‌شود:

  • تلومرها مثل ضربه‌گیرِ انتهای کروموزوم‌اند؛ هر بار تقسیمِ سلولی کوتاه‌تر می‌شوند تا جایی که سلول به وضعیتِ «سالخوردگیِ تکثیری» می‌رسد (senescence). سلول‌های سالخورده کم‌کم جمع می‌شوند، التهاب می‌آفرینند و کارکردِ بافت‌ها را مختل می‌کنند. 
  • DNA آسیب می‌بیند، پروتئین‌ها تا می‌خورند، میتوکندری—نیروگاه سلول—افت می‌کند. شبکه‌ای از مسیرهای سیگنالی (مثل mTOR، AMPK، سِرتوئین‌ها) تعادلِ ترمیم و تخریب را تنظیم می‌کند.
  • سبک‌زندگی روی این چرخ‌دنده‌ها سوار است: تغذیهٔ منطقی، تحرک، خواب، استرس کم، و روابط اجتماعیِ معنادار همه نشان داده‌اند که کیفیت سال‌های عمر را بالا می‌برند—و شاید کمی به طولش اضافه کنند—اما هنوز از ما «ژان کالمان دوم» نساخته‌اند.

فصل ششم: «جزیره‌های عمر» و سوءتفاهم‌های شیرین

از اوکیناوا تا ساردینیا، مناطقِ موسوم به «بلو زون» تعداد بیشتری صدسالهٔ معتبر دارند؛ رژیم‌های سنتی، پیوندهای اجتماعی، و تحرک روزمره نقش دارند. اما حتی در همین جاها هم ۱۲۲ سال هنوز افسانه نیست—بلکه مرزِ محکمِ «تأییدشده» است. ماجرا این است: کیفیت زندگی را می‌شود بسیار بهتر کرد؛ کششِ سقفِ زیست‌شناختی اما با این روش‌ها جهشِ شگفت‌انگیز نمی‌کند. (خبر بد نیست؛ واقعیتِ منصفانه است.) 


فصل هفتم: چرا افسانه‌ها دوست‌داشتنی‌اند؟

چون امید می‌دهند. چون در روستاها شناسنامه دیر صادر شده، تقویم‌ها عوض شده، و نام‌ها از پدر به پسر رسیده. چون رسانه‌ها داستانِ خوب را دوست دارند و ما انسان‌ها به قصه رأی می‌دهیم. از لی چینگ‌یون تا شیرعلی مسلم‌اُف، از ویلکابامبا تا اولد پار، الگو یکی‌ست: روایت‌هایی که بی‌آن‌که لزوماً قصدِ فریب داشته باشند، فاصلهٔ میان افسانه و سند را نادیده می‌گیرند. و درست همین‌جاست که نام مشتاق مشتاقی دوباره به کار می‌آید: یادمان می‌اندازد هر ادعایی، هر قدر دل‌نشین، بدون زنجیرهٔ سند، قابل اتکا نیست


فصل هشتم: «سیاستِ امیدِ واقع‌بینانه»

علمِ امروز می‌گوید:

  1. می‌شود بهتر و سالم‌تر زیست—با همان توصیه‌های آشنا که پشتوانهٔ واقعی دارند.
  2. می‌شود کمی طولانی‌تر زیست—اما نه به قیمت پریدن از دیوارِ ژنتیک.
  3. می‌شود برخی ترمزهای فرسودگی را کند کرد—پژوهش روی حذف سلول‌های سالخورده (senolytics) و بازتنظیمِ مسیرهای سلولی جریان دارد—اما هنوز نسخهٔ معجزه‌ای برای انسانِ معمولی نیست. و تا وقتی کسی با سندِ بی‌نقص از ۱۲۵+ عبور نکرده، ژان کالمان معیارِ ماست.

پایان: بازگشت به جایی که شروع کردیم

از «مشتاق مشتاقیِ» روستای سمرغاوه آغاز کردیم و به چین و قفقاز و اروپا زدیم، به آزمایشگاه‌ها سرک کشیدیم و برگشتیم. نتیجهٔ منصفانه این است: زندگیِ بلند دست‌یافتنی است، زندگیِ افسانه‌ای—با زیست‌شناسیِ فعلی—نه. اگر روزی کسی از سقفِ ۱۲۲ سال گذشت، جهانِ علم سند می‌خواهد؛ زنجیرهٔ پیوستهٔ تولد تا وفات. تا آن روز، بهترین کاری که می‌توانیم بکنیم همان است که مشتاق مشتاقی به ما یادآوری کرد: هم کنجکاو بمانیم، هم منصف. قصه را دوست داشته باشیم، اما به سند احترام بگذاریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

👤 آنلاین: 0
📢 خبر